Saturday, July 09, 2005

4 روزی که خامنه ای را لرزاند(قسمت اول)/روایتی از قیام دانشجویی 18 تیرماه 1378 , کوروش صحتی

18 تیرماه 78 نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران بشمار می رود. سرکوب خونین دانشجویان در این روز و تظاهرات گسترده دانشجویی – مردمی در روزهای پس از آن ، چند روزی در صدر عناوین خبری رسانه های داخلی و بین المللی قرار گرفت. شرایط ایجاد شده به گونه ای بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران را در شوکی سیاسی و از طرفی نیروهای اپوزیسیون را نیز در موقعیتی آزمون نشده وحساس قرار داد.
صرفنظر از نتایج حاصله از این قیام ، سرنوشت آن و چگونگی عملکرد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در آن چند روز تاریخی ، بعنوان کسی که بسیاری از رویدادهای آن روزها را از نزدیک مشاهده کرده و در ارتباط با وقایع آن از سوی بیدادگاههای انقلاب دچار محکومیت حبس و شکنجه نیز شدم ، مشاهدات خود را برای روشنتر شدن بیشتر قضایا و ادای دین به مبارزین گمنامی که دلاورانه در برابر دژخیمان رژیم صف آرایی کردند ، بیان می کنم.
ذکر این نکته الزامی است که اسامی عنوان شده در این نوشتار ، اشخاصی حقیقی اند ، اما به دلیل شرایط حاکم و احتمال ایجاد مشکل برای دوستانی که همچنان در زندان بسر برده و یا در داخل کشور فعالیت دارند ، نامهای مستعار برایشان در نظر گرفته ام. برخی از این دوستان برای ملت ایران کاملاٌ شناخته شده هستند و امیدوارم که بزودی این نوشتار با ، اسامی حقیقی آنان مجدداٌ انتشار یابد.
جمعه 18 تیرماه 78 :
صبح آن روز با تماس تلفنی خانم آزادی ؛ یکی از فعالان دانشجویی بیدار شدم. خبر می داد که دیشب درگیری گسترده ای در کوی دانشگاه تهران روی داده و همچنان نیز ادامه دارد. سخنانش برایم باور نکردنی بود. به سرعت آماده حرکت بسمت کوی شدم. فاصله زیادی از منزل ما در امیرآباد تا کوی نبود. وقتی که از سمت پایین خیابان امیرآباد و پس از تقاطع جلال آل احمد به نزدیکیهای کوی رسیدم ، با سد عظیمی از نیروهای پلیس و مأموران یگان ویژه مواجه شدم. آنها اجازه حرکت به هیچ اتومبیلی را نمی دادند و از نزدیک شدن عابرین پیاده هم به کوی جلوگیری می کردند. مردم با بهت و حیرت به سمت بالای خیابان نگاه می کردند که دانشجویان به خیابان آمده و با پرچمهایی در دست ، شعار می دادند.
تنها راه وارد شدن به کوی ، کوچه های مقابل کوی در خیابان اصلی امیرآباد و یک راه دیگر هم ضلع غربی کوی نزدیک خیابان گیشا بود. برای اینکه سریعتر بتوانم خود را به دانشجویان برسانم ، از یکی از کوچه های فرعی امیرآباد به سمت کوی رفتم. در بین راه یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نام رضا را دیدم و بهمراه او راهی شدیم. برخلاف تصور ما ، تمامی آن کوچه های فرعی مرتبط به کوی نیز توسط نیروهای انتظامی حراست می شد. اما چاره ای نبود باید از سد آنان می گذشتیم. وقتی که ازدحام جمعیت مقداری زیاد شد ، از فرصت استفاده کرده و از سد مأموران گذشتیم. هنگام ورود به کوی دانشگاه ، صحنه هایی را دیدم ، که مرا مدتی بهت زده کرد. ساختمانهایی ویران شده که از جنگی نابرابر خبر می داد. درب و شیشه های اکثر اتاقها شکسته شده و کلیه لوازم شخصی دانشجویان بهم ریخته بود. عکسهای پاره شده شخصیتهایی چون دکتر مصدق ، دکتر شریعتی و خاتمی ، کتابهای از بین رفته و در چند مورد اتاقهایی کاملاٌ سوخته شده ، گوشه ای از پذیرایی خونین دیشب اقتدارگرایان از دانشجویان بود. بر دیوارهای سالن خوابگاه ، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و ...
حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز از تعرض مصون نمانده بود. جو کوی دانشگاه بسیار ملتهب بود. شب گذشته ، تحصنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام در محوطه کوی صورت گرفته بود. این تحصن ، که به اعتراض و راهپیمایی مقابل درب اصلی کوی و سر دادن شعار انجامیده بود ، پس از مدتی با دخالت پلیس خاتمه یافت. اما ساعاتی بعد و هنگامی که دانشجویان در حال استراحت بودند ، حمله ناجوانمردانه ای با شرکت نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه پلیس صورت گرفت. برخی دانشجویان را از بالای ساختمانها به پایین پرتاب کرده و بسیاری را نیز با فحاشی و ضرب وشتم دستگیر کرده و با خود برده بودند.
حسین یکی از فعالان دانشجویی که پس از وقایع 18 تیرماه بازداشت شد ، در زندان اوین به من گفت که تجمع اولیه دانشجویان کار او بوده است. او پس از توقیف روزنامه سلام به خاطر انتشار نامه سعید امامی که از مجلس خواسته بود ، محدودیتهای بیشتری را برای مطبوعات در نظر بگیرند ، اعلامیه هایی را تهیه کرده و در آنها از دانشجویان کوی خواسته بود که برای اعتراض در محوطه داخلی کوی دانشگاه تجمع کنند. حسین این اعلامیه ها را در اتاقهای دانشجویان در کوی توزیع کرده بود. پس از تجمع عده ای از دانشجویان ، اندک اندک بر تعداد معترضین افزوده شده و تظاهرات اولیه ای در شامگاه روز پنج شنبه 17 تیرماه صورت می گیرد.
اینک و پس از سرکوب خونین شب گذشته ، دانشجویان باقی مانده در کوی که به شدت از این مسئله ناراحت بودند ، قصد مبارزه با سرکوبگران و دفاع از حقوق تضییع شده خود را داشتند. جو غالب به گونه ای بود که کسی قصد ترک محوطه کوی را نداشت. بسیاری از ساکنین کوی به همراه دانشجویان دیگری که به طریقی خود را به کوی رسانده بودند ، نقاب بر چهره زده و آماده درگیری با مزدوران رژیم بودند. برخی هم در مسجد کوی گرد آمده و راههای گوناگون تداوم اعتراضات را بررسی می کردند.
در چنین شرایطی ، من برای تهیه گزارشی از این فاجعه و اطلاع رسانی و همینطور مشورت و رایزنی با دوستان جبهه متحد دانشجویی عازم دفتر جبهه شدم. دفتر جبهه در میدان هفتم تیر ، خیابان مشاهیر قرار داشت و برای رسیدن به آنجا باید از حوالی میدان انقلاب که نماز جمعه در آن برقرار بود ، می گذشتم. عده ای از بسیجیان و حزب اللهی ها در حالی که شعار هایی سر می دادند ، عازم کوی بودند. این مورد به همراه پافشاری دانشجویان بر ترک نکردن کوی و ایستادگی در برابر مأموران رژیم ، حکایت از تشدید درگیریها در ساعاتی بعد می کرد. وارد دفتر جبهه شدم و به سرعت گزارشی را که تهیه کرده بودم برای رسانه های داخلی و خارجی فرستادم. چند تن از اعضای جبهه در دفتر بودند ، اما از اعضای شورای مرکزی کسی نبود. مهندس طبرزدی هم که از چندی پیش در بازداشت بسر می برد. با برخی از دوستان رایزنی کردیم. همگی متفق القول بودیم که بعنوان یک گروه دانشجویی مستقل باید قاطعانه از خواسته های بحق دانشجویان حمایت کنیم. در آن شرایط بحرانی ، علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه ای از جنبش ، حمایت لجستیکی هم مد نظر بود. بدین منظور در تماسهایی که با دوستان جبهه داشتیم ، این قضیه مطرح شد. به عنوان اولین گام ، مقداری مواد خوراکی نظیر : خرما ، بیسکویت و ... تهیه شد تا به دانشجویان آسیب دیده ، رسانده شود. (هرچند هنگامی که دوباره به کوی برگشتیم ساکنین منطقه امیرآباد ، بزرگوارانه از فرزندان دانشجوی خود پذیرایی می کردند.) پس از تهیه مواد خوراکی به همراه 2 تن از دوستان ؛ بهزاد و علی با اتومبیل راهی کوی شدیم. دیگر هیچ راه نفوذی به داخل کوی وجود نداشت. بر تعداد مأموران پلیس افزوده شده بود. بعلاوه اینکه نیروهای انصار نیز لشگرکشی عظیمی به سمت کوی دانشگاه کرده بودند. تنها یک راه وجود داشت. ضلع غربی کوی دانشگاه ، نزدیک پمپ بنزین نزدیک اتوبان چمران. بدین ترتیب وارد کوی شدیم و مواد خوراکی را به کمک دانشجویان پخش کردیم.
خیابان امیرآباد به دو قسمت تقسیم شده بود. قسمت بالای آن که شامل خوابگاه دانشجویی دختران و درب اصلی خوابگاه پسران می شد ، متعلق به دانشجویان بود که با آتش زدن لاستیک و سنگرچینی در برابر مأموران پلیس یگان ویژه و انصار موضع گرفته بودند. مقابل درب پایینی کوی و پایینتر از آن محل استقرار نیروهای مزدور رژیم بود. درگیریها ادامه داشت.
من که در آن زمان دانشجوی 21 ساله دانشکده کشاورزی ورامین بودم ، ترجیح دادم بر خلاف برخی از دوستان که از شرکت مستقیم در درگیریها خودداری می کردند ، وارد این عرصه شوم. وقتی که از زیر پیراهن های پاره شده دانشجویان شب قبل ، نقابی درست کردم ، به جمع دانشجویان درگیر پیوستم. آنها با سنگ به سمت مزدوران حمله می کردند و شعارهای تندی هم سر می دادند. از آن طرف ، گازهای اشک آور مرتباٌ از سوی مأموران بسمت ما پرتاب می شد.
در میان دانشجویان درگیر ، برخی از دوستان مثل سامان را دیدم. برای مقابله شدیدتر با مزدوران تصمیم گرفتیم که با عده ای دیگر از دانشجویان یک گروه مقاومت تشکیل دهیم. هدف اول ، ضربه زدن به مأمورانی بود که در مقابل درب پایینی کوی سنگر گرفته بودند. بدین منظور تصمیم گرفتیم که با کوکتل مولوتف به استقبال آنها برویم. عده ای برای فراهم کردن بنزین از درب پشتی کوی به پمپ بنزین نبش اتوبان چمران رفتند. عده ای هم کلیه شیشه های نوشابه سالن غذاخوری کوی را برای ساختن کوکتل آوردند. هنگامی که ما مشغول آماده کردن موراد فوق بودیم ، درگیری دانشجویان با مأموران رژیم شدت بیشتری گرفته بود. بطوری که عزت ابراهیم نژاد ؛ شهید جنبش دانشجویی در همان شب به شهادت رسیدو تنی چند از دانشجویان نیز به شدت زخمی شدند. نیروهای یگان ویژه و انصار حزب الله که از ایستادگی شجاعانه دانشجویان عاصی شده بودند اقدام به شلیک گلوله کردند.
هرچند که رژیم اعلام کرد که تنها یک نفر در آن درگیریها جان باخته است اما منابع دیگر از کشته و زخمی شدن تعداد بیشتری از دانشجویان خبر می دادند. در چنین شرایطی حمله با کوکتل مولوتف می توانست پاسخ مناسبی به آن همه جنایت و بی عدالتی در حق دانشجویان آزادیخواه و بیگناه ایرانی باشد. با دوستان از داخل کوی به سمت ساختمانهای پایینی کوی که هنوز کاملاٌ ساخته نشده بودند رفتیم. دسته دسته برروی هریک از ساختمانها قرار گرفتیم و ناگهان بارانی از کوکتل مولوتف به سمت مأموران باریدن گرفت. با اولین حمله ، مزدوران سراسیمه شده پای به فرار گذاشتند. فریاد شادی دانشجویان به آسمان برخاست. درگیری بدین ترتیب ادامه یافت و مأموران به سمت ساختمانهایی که ما در آن قرار داشتیم آتش گشودند که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید. تا ساعاتی پس از نیمه شب وضع بهمین منوال بود تا اینکه با عقب نشینی مقطعی نیروهای انتظامی جو یک مقدار آرام شد. هرچند هنوز سنگرهای دانشجویان تخلیه نشده بود و کسی هم قصد ترک محوطه کوی را نداشت.
با برخی از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که به نوبت در داخل چمنهای محوطه کوی استراحت کنیم و بقیه مراقب باشند تا در صورت حمله احتمالی مأموران ، دیگران را بیدار کنند. بدین دلیل استراحت در آنجا را انتخاب کردیم که ساختمانهای سالم به ندرت وجود داشت و همچنین در آن محیط در برابر حمله احتمالی ، عکس العمل بهتری می توانستیم داشته باشیم.
در همین حین علی ربیعی ، مشاور امنیتی رئیس جمهور و مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور به دیدار دانشجویان آمدند که من هم به همراه تنی چند از دانشجویان به گفتگو با او پرداختیم. آنها خواستار پایان دادن به تحصن و درگیری بودند. دانشجویان هم خواسته های منطقی و مشخصی داشتند ، از جمله : معرفی و مجازات عوامل حمله به کوی دانشگاه ، برکناری فرمانده نیروی انتظامی ، آزادی کلیه دانشجویان بازداشت شده در جریان درگیریها ، نامیدن خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) بنام 18 تیر ، آمدن رئیس جمهور میان دانشجویان و دلجویی از آنان. البته در طول روز هم چند تن از نمایندگان مجلس و همینطور وزیر کشور برای بازدید از وضعیت کوی و دانشجویان به محل آمده بودند. اما تهاجم گسترده به کوی و نارضایی دانشجویان چنان بود که کسی قادر به آرام کردن آنها نبود.
حسن غفوری فرد از چهره های سیاسی محافظه کار نیز یکی از کسانی بود که در کوی دانشگاه حضور یافت. دانشجویان به دلیل سوابق و مواضع ضد مردمی او ، آنچنان برخوردی با وی کردند ، که ناچار شد به سرعت ، کوی را ترک گوید.
جمعه 18 تیرماه ، روزی سراسر هیجان و التهاب ، روز ایستادگی و شهامت ، روز آزادگی و مظلومیت بدین ترتیب به پایان خود رسید و در تاریخ ایران ماندگار شد. هرچند روزهای بعد از آن نیز آبستن حوادث تازه دیگری بود.
ادامه دارد
15 تیرماه
1384
کوروش صحتی
Kourosh18tir@yahoo.com

0 Comments:

Post a Comment

<< Home