Friday, July 08, 2005

٤ روزی که خامنه ای را لرزاند(قسمت پايانی


روایتی از قیام دانشجویی 18 تیرماه 1378 , کوروش صحتی


شنبه ۱۹ تيرماه ۷۸:

روزنامه های صبح تهران، تيتر نخست خود را به حوادث روز گذشته اختصاص داده بودند. احزاب سياسی اپوزيسيون نيز با صدور بيانيه هايی حمله به کوی دانشگاه را محکوم نموده و تحليلهای مختلفی در اين ارتباط ارائه شده بود.
برخی از گروههای سياسی و دانشجويی می خواستند که با اعتراضات خود پايان دهند و از راههای ديگری مطالبات خود را پی بگيرند.
برخی ديگر نيز چون برخی گروههای ملی بر تداوم اعتراضات تأکيد داشتند.
کوی دانشگاه همچنان در دست دانشجويان بود و بنظر می رسيد که رژيم در برابر خواسته های دانشجويان عقب نشينی خواهد کرد. تحصن گسترده ای هم در برابر سردر اصلی دانشگاه تهران تدارک ديده شده بود که مردم نيز به حمايت از دانشجويان در آن مشارکت گسترده ای داشتند.
از صبح روز ۱۹ تيرماه، تحصن در مقابل دانشگاه تهران آغاز شده بود و سخنرانان مختلف ديدگاههای خود را مطرح می کردند.
پلاکاردهای مختلف در دست مردم و دانشجويان ديده می شد. در ميان شعارهای سرداده شده هم بعضاٌ شعارهای تندی که شخص اول رژيم را هدف قرار می داد، شنيده می شد. همچون: {خامنه ای پينوشه، ايران شيلی نميشه} و {مرگ بر خامنه اي}.
پس از گذشت چند ساعت، گروهی از متحصنين دست به راهپيمائی در سطح شهر زدند.
مسير اصلی به سمت کوی دانشگاه بود تا به متحصنين کوی بپيوندند.
تظاهرات گسترده ای هم در طول خيابان دکتر فاطمی صورت گرفت که برخی ازتظاهرات کنندگان حتی درب اصلی وزارت کشور را از جا کندند.
من در اين روز بصورت متناوب در اين تظاهرات شرکت داشتم و برای هماهنگی بيشتر با دوستان جبهه و برخی از اعضای گروههای ملی در منزل سروش جلسه ای برگزار کرديم. چشم انداز آشکاری از ادامه حرکت وجود نداشت.
سکوت معنی دار رژيم و عدم سرکوبی جنبش در آن روز، اين خطر را يادآور می شد که امکان دادن بهانه به دست حکومت و سرکوب غافلگيرانه وجود دارد.
اما جمع بندی نهايی اين بود، که بايد از تداوم تظاهرات و اعتراضات برای تحت فشار گذاشتن رژيم و تحقق خواسته های بحق دانشجويان استفاده کرد.
از سوی ديگر، سازمان يافته نبودن اعتراضات و عدم نظارت بر جريانات، تشکيل کميته ای ويژه برای کاناليزه کردن خواسته ها و ممانعت از سرکوب را ايجاد می کرد.
روز شنبه در حالی که حوادث تهران، تمامی اخبار رسانه های بين المللی را تحت الشعاع خود قرار داده بود در حالی به پايان رسيد که تظاهرات گسترده مردمی – دانشجويی بدون مقابله مأموران رسمی حاکميت و تنها با درگيريهای پراکنده ای ميان نيروهای لباس شخصی و انصار حزب الله با مردم و دانشجويان در تمام طول روز جريان داشت.


يکشنبه ۲۰ تيرماه ۷۸:

روز يکشنبه، دانشگاه تبريز هم شاهد حوادث خونين ديگری شد.
درگيری دانشجويان با مأموران و انصار، آنچنان شديد بود که بسياری از دانشجويان بشدت مضروب شده و تعدادی هم روانه بازداشتگاههای مخوف رژيم شدند. در تهران نيز تحصن دانشجويان در کوی دانشگاه همچنان ادامه داشت.
صبح روز ۲۰ تيرماه با رضا يکی از دوستان گروههای ملی برای آماده کردن پلاکاردهای مختلف به ميدان انقلاب رفتيم. پس از خريد مقداری پارچه و تهيه پلاکاردها به تحصن دانشجويان در کوی پيوستيم.
بر روی برخی پلاکاردها چنين نوشتيم: {دانشجو می رزمد، استبداد می لرزد}، {خون فروهر می جوشد، دانشجو می خروشد}، {تهاجم وحشيانه به کوی را محکوم می کنيم} و...
بهمراه برخی از دانشجويان اين پلاکاردها را در مقابل درب اصلی کوی نصب کرديم. گروههای مختلف مردم تهران برای حمايت و بعضاٌ مشاهده چگونگی حوادث به کوی می امدند.
ساکنين منطقه اميرآباد همچون روزهای پيش با غذا و ميوه از متحصنين و دانشجويان پذيرايی می کردند.
عکسهای مختلفی بويژه عکسهای دکتر محمد مصدق و داريوش فروهر در ميان جمعيت ديده می شد.
خبرنگاران رسانه های مختلف داخلی و خارجی به تهيه گزارش و خبر مشغول بودند.
آن روز مسابقه فينال جام حذفی فوتبال کشور ميان دو تيم پرسپوليس و استقلال هم قرار بود که برگزار شود.
حضور گسترده تماشاچيان در اين مسابقه و چگونگی کشاندن آنان به تحصن دانشجويان، ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.
هنوز رژيم در برابر تظاهرات روز گذشته و امروز، برخوردی جدی نکرده بود، اما احتمال داده می شد که در صورت پيوستگی تماشاچيان فوتبال به دانشجويان معترض، احساس خطری جدی کند.
هرچند گزينه فوق به دلايل متعدد از جمله شايد فاصله زياد استاديوم آزادی تا کوی دانشگاه و يا عدم برنامه ريزی مناسب، تحقق نيافت، اما تحصن دانشجويان باز هم به تظاهرات گسترده منجر شد.
تظاهرکنندگان از کوی دانشگاه بسمت پايين حرکت کردند و در ميان راه با شعارهای {ای ملت باغيرت، حمايت حمايت}، {ملت چرا نشستيد، ايران شده فلسطين}، {توپ، تانک، مسلسل، ديگر اثر ندارد، به مادرم بگوييد ديگر پسر ندارد} از مردم می خواستند که به آنها بپيوندند.
اين تظاهرات که به نسبت روز گذشته، وسيعتر بود، تا مقابل خبرگذاری جمهوری اسلامی در ميدان فاطمی ادامه يافت.
در آنجا، برخی از دانشجويان بويژه کامران که نقش بسيار گسترده ای در تعيين شعارها و جهت حرکت تظاهرکنندگان داشت، پيشنهاد کرد که به سمت صدا و سيما حرکت کرده، آنجا را تسخير کنيم.
پيشنهاد جالبی بود، اما کمی غيرواقع بينانه بنظر می رسيد. صدا و سيما اهميت بسياری برای رژيم داشت و حتی نزديک شدن به آن هم می توانست، فاجعه ای خونين بيافريند. رژيم که برخورد مستقيمی در اين دو رزو با دانشجويان نداشت و تنها مزدوران لباس شخصی خود را برای مقابله محدود، مهيا کرده بود، در برابر تسخير صدا و سيما قطعاٌ واکنش شديدی نشان می داد. مدتی با تنی از دانشجويان بويژه کامران در اين ارتباط بحث کرديم.
تا اينکه با اظهارات خانم رحمتی به اين نتيجه رسيديم، که اين امر غيرعملی است.
خانم رحمتی که از چهره های شناخته شده سياسی کشور است، اطلاع داد که نيروهای انتظامی، به حالت آماده باش درآمده و در قسمت بالای خيابان وليعصر، به انتظار حرکت احتمالی تظاهرکنندکان نشسته اند.
بدين ترتيب، تظاهرات در خيابانهای فاطمی و اميرآباد شمالی تا پاسی از شب ادامه يافت و همچون شب گذشته، با استقرار دانشجويان در کوی دانشگاه به اتمام رسيد.


دوشنبه ۲۱ تيرماه ۷۸:

روز دوشنبه باز هم اعتراضات ادامه يافت.
دانشگاه تهران مملو از دانشجويان و مردمی شده بود که به سادگی حاضر به تسليم نبودند.
اما آن روز تفاوت عمده ای با روزهای پيش داشت.
سرکوبگران رژيم به اين نتيجه رسيده بودند که در برابر مردم شدت عمل بيشتری نشان دهند.
شوی تبليغاتی رژيم که در آن، خامنه ای با چشمانی اشک آلود از فرزندان بسيجی اش می خواست که حتی اگر کسانی عکس او را پاره کردند هيچ عکس العملی از خود نشان ندهند، با وارد شدن نيروهای سپاه پاسداران، يگان ويژه نيروی انتظامی و تمامی نيروهای سرکوبگر اطلاعاتی، امنيتی رژيم به صحنه ماهيت خود را آشکار ساخت و به سرکوب گسترده ای در شامگاه آن روز انجاميد.
اما از صبح آن روز می شد حدس زد که امروز، روز ديگری خواهد بود چرا که نقل و انتقال نيروهای نظامی و انتظامی در شهر کاملاٌ مشهود بود.
اولين درگيری گسترده روز دوشنبه در ميدان وليعصر روی داد.
من که از صبح در دانشگاه تهران حضور داشتم، حوالی ساعت ۱۲ ظهر بود که بهمراه تنی چند از دوستان که پيروز و محمد هم در ميانشان بودند، با دسته بزرگی از تظاهرکنندگان بسمت چهارراه وليعصر و از آنجا بسوی ميدان وليعصر حرکت کرديم.
صبح روز دوشنبه با سخنرانی تنی چند از فعالان جنبش دانشجويی، بخصوص اعضای دفتر تحکيم وحدت و انجمنهای اسلامی دانشجويان در مقابل سردر دانشگاه تهران آغاز شده بود و در اين ميان اعلاميه های گروههای سياسی مختلف و همچنين عکسهای چهره های سياسی چون: دکتر مصدق، داريوش فروهر و خاتمی در ميان متحصنين ديده می شد.
يک دودستگی در ميان دانشجويان ايجاد شده بود. گروهی بر اين اعتقاد بودند که بايد در دانشگاه تهران تحصن کرد و کاملاٌ مخالف تظاهرات خيابانی بودند.
اما اکثريت دانشجويان نظر ديگری داشتند. آنها عنوان می کردند که رژيم عزم خود را برای سرکوب جنبش جزم کرده و در هر دو صورت، تحصن يا تظاهرات خيابانی، برخورد گسترده ای با دانشجويان خواهد نمود.
پس بهتر آن است که با کشاندن اعتراضات به خيابانها و دعوت از مردم برای پيوستن به آن، رژيم را در تنگنای بيشتری قرار داده و مقاومت بيشتری در برابر سرکوبگران از خود نشان داد.
بر اساس همين تحليل بود که عده کثيری از دانشجويان اقدام به تظاهرات خيابانی کردند.
هرچند بايد اذعان داشت که اين تحليل، از يک نکته مهم غافل مانده بود.
احتمال به انحراف کشاندند جنبش از طريق تخريب اموال عمومی توسط عوامل نفوذی رژيم.
بهر تقدير هنگامی که با تظاهرکنندگان به ميدان وليعصر رسيديم با نيروهای يگان ويژه نيروی انتظامی روبرو شديم.
درگيری آغاز شد. سلاح دانشجويان اغلب از جمله خود من، که نقاب به چهره زده بوديم، سنگ بود.
پليس با پرتاب گاز اشک آور به مقابله برخاست. ضلع جنوبی ميدان متعلق به دانشجويان و ضلع شمالی آن متعلق به نيروهای انتظامی بود.
تعداد تظاهرکنندگان بحدی بود که پس از مدتی، مأموران وادار به عقب نشينی شدند.
در اين ميان يک وانت آنها بدست تظاهرکنندگان به آتش کشيده شد و تظاهرات بسمت بلوار کشاورز و حرکت دوباره بسمت دانشگاه تهران ادامه يافت.
در ميان راه، هلی کوپترهای نظامی متعددی بالای سر تظاهرکنندگان پرواز می کردند و با افزوده شدن تعداد مأموران، بسياری از دانشجويان معترض، بازداشت شدند.
با اين وجود من به همراه دوستانم، توانستيم خود را به دانشگاه برسانيم. کاميونی که برای استفاده سخنرانان مقابل سردر دانشگاه در نظر گرفته شده بود، به داخل محوطه دانشگاه و مقابل مسجد آن منتقل شده بود. دانشگاه تهران در محاصره کامل سرکوبگران قرا گرفته و هر لحظه احتمال حمله به دانشگاه وجود داشت.
در آن لحظات بحرانی، تشکيل کميته ای برای پيگيری خواسته های متحصنين، پيشنهادی بود که مورد قبول اکثريت دانشجويان قرار گرفت.
قرار شد دانشجويان هريک از دانشگاههای تهران و همينطور دانشگاه آزاد اسلامی در مقابل يکی از دانشکده های دانشگاه گرد آمده و با ارائه کارت دانشجويی و برگزاری انتخاباتی، يک نفر را به عنوان نماينده از ميان خود انتخاب کنند.
دانشجويان دانشگاه آزاد در مقابل دانشکده هنر گرد آمده بودند که به سردر دانشگاه هم نزديک بود. برخی از جمله من خود را کانديدای عضويت در کميته کردند. اما قبل از آغاز رأی گيری، ناگهان بارانی از گاز اشک آور بر ما باريدن گرفت و رأی گيری ناتمام ماند.
بسياری از دانشجويان، بويژه دانشجويان دختر در وضعيت بسيار نامناسبی قرار گرفته بودند.
برای مقابله با گاز اشک آور، دود بسيار مؤثر بود.
روزنامه های بسياری را آتش زديم و صورتهايمان را مقابل آن گرفتيم، برخی هم با سيگار اين کار را کردند. اما تعداد گازهای اشک آور پرتاب شده، آنچنان زياد بود که اين راه حل جواب نمی داد.
بهمراه برخی از دانشجويان، تصميم گرفتيم که پتوهايی را که در مراسم نماز جمعه از آن استفاده می شد را برای مقابله با گاز اشک آور، آتش بزنيم.
راه ديگری را هم که بکار بستيم، پرتاب گازهای اشک آور با پا بسمت خود مأموران بود.
هرچند آنها از ماسکهای مخصوص استفاده می کردند، اما نيروهای انصار حزب الله که در ميان نيروهای يگان ويژه، قرار داشتند، بدين ترتيب آسيب می ديدند.
درگيری هر لحظه شدت بيشتری می يافت. دانشجويان نقاب زده، با سنگ به مأموران حمله می کردند، بطوريکه مقابل سردر دانشگاه تهران در خيابان انقلاب مملو از سنگ شده بود و سرکوبگران رژيم که در آنسوی خيابان سنگر گرفته بودند، توانايی نزديک شدن به سردر دانشگاه را نداشتند. برخی از دانشجويان هم با گسترده شدن درگيريها تصميم گرفتند که از کوکتل مولوتف برای دفاع از دانشگاه استفاده کنند.
در چنين شرايطی بلندگوهای دانشگاه مرتباٌ اعلام می کرد که تحصن دانشجويان خاتمه يافته و از دانشجويان می خواست که از درب شمالی، دانشگاه را ترک کنند.
شعارهای بسيار تندی عليه سردمداران رژيم سرداده می شد و هنوز جمعی از دانشجويان به مقاومت خود ادامه می دادند.
من که ترجيح داده بودم تا آخرين لحظه در دانشگاه باقی بمانم، علاوه بر پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف به سمت سرکوبگران در همان حال، يک مصاحبه تلفنی مستقيم با يکی از راديوهای ايرانيان مقيم خارج کشور انجام دادم.
محسن و مهرداد دو تن از دوستان گروههای ملی که در آنجا حضور داشتند، در حال مصاحبه با راديو بودند که بخاطر اصابت چند گاز اشک آور در کنارشان ادامه گفتگو برايشان غيرممکن شد.
در همان حال محسن که به شدت سرفه می کرد، تلفن همراه خود را به من داد، تا من وضعيت را برای هم ميهنان شنونده شرح دهم.
پس از مدتی، معدود دانشجويان باقی مانده در دانشگاه نيز تصميم گرفتند که از آنجا خارج شوند. امکان وارد شدن عوامل رژيم به داخل دانشگاه و دستگيری وجود داشت.
از درب شمالی (دانشکده پزشکی) توانستيم از دانشگاه خارج شويم.
بنظر می رسيد که هدف اصلی رژيم، پايان دادن به تحصن به هر روش ممکن و نه بازداشت گسترده معترضين در آن روز بوده است.
چرا که بازداشتهای گسترده، برنامه ای بود که با ايجاد پيش زمينه هايی برای روزهای بعد در نظر گرفته شده بود.


پايان ماجرا:

روز بعد (سه شنبه ۲۲ تيرماه) در حالی که تحصن دانشجويان به پايان رسيده بود، درگيريهايی در برخی مناطق شهر تهران بويژه مناطق جنوبی و بازار روی داد. درگيريهايی که دانشجويان در آن شرکت نداشتند و در آن به بسياری از اماکن و اموال دولتی و بعضاٌ مغازه های مردم آسيب وارد شد. عوامل نفوذی رژيم که در ايجاد و تشديد اين جريان نقش گسترده ای داشتند، پرده آخر سناريوی سرکوب را بالا بردند.
رژيم اعلام کرد که روز روز چهارشنبه ۲۳ تيرماه راهپيمائی مردمی در اعتراض به آشوبهای اغتشاشگران و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی برگزار خواهد شد.
گروههای سياسی داخل نظام از جمله اصلاح طلبان حکومتی اعلام کردند که در اين راهپيمائی شرکت خواهند کرد.
دفتر تحکيم وحدت هم با اتخاذ موضعی نامناسب از اين فراخوان استقبال کرد.
نيروهای نظامی سپاه پاسداران در تمام سطح شهر، پخش شدند.
اينک تنها دانشجويان بيگناه و گروههای سياسی مبارز بودند که در نوک پيکان حمله سرکوبگران قرار گرفته بودند.
اصلاح طلبان حکومتی و نشريات متعددشان با سکوت آشکار خود مهر تأييدی بر سرکوب نيروهای مردمی زده و اقتدارگرايان نيز با پيام جديد رهبرشان، گستاخانه مبارز می طلبيدند.
خامنه ای که چند روز پيش، پايه های حکومتی استبدادی خود را بشدت متزلزل ديده و بر خود لرزيده بود، از فرزندان بسيجی اش می خواست که آشوبگران را مرعوب و منکوب سازند.
موج دستگيريها آغاز شد. وزارت اطلاعات دولت مدعی اصلاح طلبی هم در اين ميان نقش عمده ای ايفا کرد.
بسياری از اعضای گروههايی چون: حزب ملت ايران، جبهه ملی ايران، پان ايرانيستها و جبهه متحد دانشجويی هم در ميان بازداشت شدگان بودند.
بازداشتگاه مخوف توحيد پذيرای صدها دانشجو و مبارز سياسی شد، که ماهها سلولهای انفرادی و شکنجه های قرون وسطايی را تحمل کردند.
از ميان آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه در دادگاهی فرمايشی تنها يک نفر، آنهم به جرم سرقت يک ريش تراش محکوم شد، در حاليکه بسياری از دانشجويان همچنان در بند ماندند.
اما قيام دانشجويان در ۱۸ تيرماه ۷۸ که بار ديگر تهران را به ياد روزهای پرهيجان سال ۵۷ خود انداخت، همچون برگ زرينی در تاريخ ايران به يادگار ماند.
برگ زرينی که در آن ناقوس مرگ برای ستمگران به صدا درآمد و مژده آزادی ايران زمين سرداده شد.

3 Comments:

Blogger Unknown said...

یکبار دیگر سالگرد انقلاب مقدس ایران رسیده و متاسفانه هنوز ملت ایران فقیر و بی‌چاره هستند هنوز یک معلم نمیتونه یک کیلو گوشت یا برنج را به راحتی‌ بخره.می‌خوام برم تو خیابون روز انقلاب و فریاد بزنم یا امام روحت شاد خودت نجات ده. لا اله الالله

اقای رفسنجانی در رابطه به دولت کنونی گفتند؛ دولت نهم مردم را به گریه اورده۰خدا به مردم زجر کشیده ایران رحم کنه واز ظلم ظالمین نگذره چقدر بین رهبرهای ما کشمکش هست و چقدر از ریس جمهور باهوش یا بیهوش ما جناب احمدی نژاد انتقاد میکنند

12:10 AM  
Blogger Unknown said...

www.youtube.com/watch?v=HJdnFGQn9K0

بسم الله الرحمن الرحيم
جنایت جنایت جنایت، مردم ایران مسلمان به دنیا آمدند، مسلمان هستند و مسلمان میمیرند. آیا دولت ایران هم مسلمانند؟

4:23 PM  
Blogger Biaabaani said...

خامنه ای بی دین / شده نوکر پوتین

3:25 PM  

Post a Comment

<< Home